نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

خاطرات دخملم

دخملی مامان یکسال و 8 ماهشه

دخملی جونم فداش بشم بزرگ شده خانوم شده حرف میزنه(البته به زبون خودش و یهذره اش هم مفهومه) خانوم گلی من از شیر هم گرفتمش هرچند پروسه طاقت فرسایی بود اما الان که یکماه میگذره خیلی بهتر تونسته با شرایط خودش رو وقف بده کارای بامزه یاد گرفته خیلی هم مهارتش بالاتر رفته وسایلش رو جمع میکنه دستمال برمیداره گردگیری میکنه و وسایل دیگه هم اگه ازش بخوای بهت میده اعضای بدن رو کامل میشناسه ودم به دقیقه انگشتش رو فرو میکنه تو چشم من و میگه چی چیه (این قسمتش دردناکه البته اگه مجبور باشی روزی هزاردفعه این عمل رو روت پیاده کنه ) غذا هم دهنه بقیه میکنه و البته سعی میکنه قاشق رو به دهن خودش هم ببره که ایشالا بعدا بتونه این عمل ...
9 اسفند 1393

دخملی مامان یکسال و 8 ماهشه

دخملی جونم فداش بشم بزرگ شده خانوم شده حرف میزنه(البته به زبون خودش و یهذره اش هم مفهومه) خانوم گلی من از شیر هم گرفتمش هرچند پروسه طاقت فرسایی بود اما الان که یکماه میگذره خیلی بهتر تونسته با شرایط خودش رو وقف بده کارای بامزه یاد گرفته خیلی هم مهارتش بالاتر رفته وسایلش رو جمع میکنه دستمال برمیداره گردگیری میکنه و وسایل دیگه هم اگه ازش بخوای بهت میده اعضای بدن رو کامل میشناسه ودم به دقیقه انگشتش رو فرو میکنه تو چشم من و میگه چی چیه (این قسمتش دردناکه البته اگه مجبور باشی روزی هزاردفعه این عمل رو روت پیاده کنه ) غذا هم دهنه بقیه میکنه و البته سعی میکنه قاشق رو به دهن خودش هم ببره که ایشالا بعدا بتونه این عمل ...
9 اسفند 1393
1